loading...
پاتوق سرا | سرگرمی و تفریحی | دانلود رمان و کتاب
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
راهنمای خرید دفتر مارک کلیپس و محصولات تحریر کلیپس و جامدادی فلزی 0 94 ttmfancy
تابلو چلنیوم الماسی چیست و قیمت آن چگونه تعیین می گردد؟ 0 129 namasign
ترس کودکان از اصلاح در ارایشگاه عوامل و راهکارها 0 125 titohaircut
معرفی خصوصیات یک لوگو شرکتی برتر 0 135 gilmovie
خصوصیات یک لوگو شرکتی برتر 0 129 gilmovie
چالش های سئو در شهر اصفهان و راهکارهای مقابله با آن 0 143 gilmovie
راهکارها و روش‌های تعیین قیمت دستگاه‌های تصفیه آب صنعتی: چگونگی ارزیابی هزینه 0 150 gilmovie
ساخت و طراحی پکیج تصفیه فاضلاب 0 150 gilmovie
ارتقای بهداشت عمومی با استفاده از پکیج تصفیه فاضلاب بهداشتی: روش‌ها، فواید و چالش‌ها 0 159 gilmovie
راهنمای تعمیر پکیج دیواری 0 203 gilmovie
روش های تعمیرات داکت اسپلیت 0 148 gilmovie
استفاده از پکیج‌های دیواری برای زیبایی و حفاظت از دیوارها 0 147 gilmovie
انواع خدمات لوله بازکنی 0 2110 gilmovie
قیمت پکیج تصفیه فاضلاب ویلا 0 2744 gilmovie
نحوه تعیین قیمت پکیج تصفیه فاضلاب کارواش: راهنمایی برای صاحبان کارواش ها 0 2127 gilmovie
پکیج تصفیه فاضلاب بیمارستان 0 2127 gilmovie
پکیج تصفیه فاضلاب مجتمع مسکونی: راهکاری سودمند برای حفظ محیط زیست 0 1754 gilmovie
تصفیه فاضلاب کشتارگاه 0 1891 gilmovie
بررسی قیمت پکیج تصفیه فاضلاب خانگی 0 1626 gilmovie
چگونه نقره اصل و بدل را تشخیص دهیم؟ 0 192 janaaa
رسول رادی بازدید : 504 چهارشنبه 15 آذر 1391 نظرات (0)

طنز؛ نگاهی دلسوزانه به مشکل مسکن!

طنز، نگاهی دلسوزانه به مشکل مسکن

مجله خط خطی: گویا تقدیر الهی بر این پایه استوار شده که یک شام راحت از گلوی ما پایین نرود! دومین لقمه غذا را که در دهان می گذارم همسر بشارت (!) می دهد که صاحبخانه آمده و با خوشحالی گفته که قصد زیاد کردن اجاره خانه را دارد. از خوردن دست می کشم و به همسر نگاه می کنم. ...

طنز؛ نگاهی دلسوزانه به مشکل مسکن!

طنز، نگاهی دلسوزانه به مشکل مسکن

مجله خط خطی: گویا تقدیر الهی بر این پایه استوار شده که یک شام راحت از گلوی ما پایین نرود! دومین لقمه غذا را که در دهان می گذارم همسر بشارت (!) می دهد که صاحبخانه آمده و با خوشحالی گفته که قصد زیاد کردن اجاره خانه را دارد. از خوردن دست می کشم و به همسر نگاه می کنم.

- تو هم موندی نگاهش کردی؟ هیچی بهش نگفتی؟
- چرا! اتفاقا گفتم؛ ای صابخونه بد! یا همین الان عذرخواهی می کنی یا دوتا کارگر می گیرم وسایلتو می ریزم تو کوچه!
- آفرین! باریکلا. خوب کاری کردی. حقش بود.
همسر چیزی نمی گوید، دستانش را می گذارد زیر چانه اش و نگاهم می کند: یعنی عاشقتم!
- فدات بشم. منم عاشقتم.
- خب شوخی بسه. حالا باید چی کار کنیم؟
- بذار فکر کنم ببینم چی کار باید کرد. به این ترتیب از خوردن شام دست کشیدم و متفکرانه به صورت Loading درآمدم.

چند دقیقه بعد


- من: خب مسلما برای ما با توجه به درآمدمون پرداخت این مبلغ اضافی مقدور نیست.
- همسر: خب اینو که خودم هم می دونستم.
- من: !!! ... جدا؟! پس بذار فکر کنم ببینم چی کار باید بکنیم.
چند دقیقه بعد
- همسر: حوصله ام سر رفت، چی شد؟
- من: چاره ای نیست، باید خونه بخریم.
- همسر (خنده شدید): من واقعا همیشه به ضریب هوشی تو غبطه می خوردم!
- من: نوکرتم! پس تصویب شد. خونه می خریم!
- همسر (جدی!): با کدوم پول؟
- من: خدا بزرگه
- همسر (عصبی!): گفتم با کدوم پول؟
- من: آروم باش عزیزم. ناراحتی نداره که. چند دقیقه صبر کن فکر می کنم بهت می گم.


چند دقیقه بعد

- من: والا من تو این چند دقیقه فکر کردم که چرا مسائل مادی اینقدر ما رو درگیر خودش کرده. واقعا مادیات چه ارزشی دارن؟ به جای اینکه مادیات در اختیار ما باشن ما در اختیار مادیات قرار گرفته ایم، چه خوبه که بیاییم ساده زیستی رو سرلوحه ی ...
- همسر: من مسکن مهر نمیام.
- من: اااع! از کجا فهمیدی؟


باز هم چند دقیقه بعد


- من: چطوره یه خونه کوچیک تر اجاره کنیم؟ ها؟
- همسر: کوچیک تر از اینجا؟
- من: بله.
- همسر: اصلا می خوای بریم زندان؟ غذا هم میدن.
- من: عرضه خلاف نداریم ما عزیزم.
- همسر: اصلا عرضه نمی خواد. من می تونم به قصد تشویش اذهان عمومی دست به نشر اکاذیب بزنم.
- من (با خوشحالی): خوبه، تازه منم می تونم سودجویی کنم!
- همسر: از چه طریقی؟
- من: اغفال جوانان!
- همسر (چپ نگاه می کند): حالا خوبه عرضه نداری که شدی خفاش شب! اصلا زندان رو فراموش کن! بریم چند دقیقه بعد.


باشه، چند دقیقه بعد


- من (با حسرت): سمور آبی هم نشدیم تو زندگی.
- همسر: یا حتی دکتر ارنست.
- من: تا خانه ای چوبی بسازیم...
- همسر: از عشق...
- من: از صفا...
- همسر: از صمیمیت...
- من: واقعا در یک اتاق شش متری هم می شه عشق ورزید و محبت کرد.
- همسر: گل گفت و سنبل شنید...
- من: همسر!
- همسر: بله؟
- من: کانال رو عوض کن، حرف های این هرمز شجاعی مهر برای ما خونه نمی شه!


آخرین چند دقیقه بعد


همسر کانال تلویزیون را عوض می کند. مسئولین در تلویزیون دارند راجع به ازدواج جوانان صحبت می کنند. طی یک ساعت خودشان مشکل ازدواج را دور همی حل می نمایند و بعد تعجب می کنند و می گویند ما که این همه زحمت می کشیم پس چرا این جوانان قدرنشناس ازدواج نمی کنند! من نمی دانم مسئولین با خودشان چه فکری می کنند. خب عزیزان من! ازدواج که فقط عقد و عروسی نیست. عروس و داماد که نمی توانند بعد از مراسم جشن و پایکوبی تا دیداری دیگر همدیگر را به خدای بزرگ بسپارند و بروند خانه پدرشان!
اینکه شما هی گیر می دهید به ازدواج ولی بعد ازدواج غیبتان می زند مثل این می ماند که من به پسرم بگویم که آرزویم این است که فوتبالیست شود ولی توپش را در جایی قایم کنم و بگویم توپت را لولو برده. با این حال هر شش ساعت یک بار هم بزنم توی سرش و بگویم پدرسوخته آخه چرا فوتبال بازی نمی کنی؟ در نهایت هم بروم به رسانه ها بگویم پسرم خیلی پرتوقع است و تحت تاثیر القائات شبکه های ماهواره ای از فوتبال امتناع می کند!
- همسر: حالا خودتو عصبانی نکن! طوری نشده که.
- من: ما هم اینجوری بود که گول خوردیم و ازدواج کردیم!
- همسر: نه ان شاءالله که مسئولین در اسرع وقت می آیند و مشت محکمی به دهان صاحبخانه می زنند. مطمئن باش!

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1497
  • کل نظرات : 124
  • افراد آنلاین : 21
  • تعداد اعضا : 577
  • آی پی امروز : 108
  • آی پی دیروز : 205
  • بازدید امروز : 130
  • باردید دیروز : 2,982
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 9
  • بازدید هفته : 6,495
  • بازدید ماه : 128,486
  • بازدید سال : 580,591
  • بازدید کلی : 12,996,978